سراسیمه مرا بیدار کردی
زخواب ِ خوش مرا زنهار کردی
بخندیدی بمن با نور خورشید
شرنگ ِ روز ِ نو اجبار کردی
بگفتی درد ِ بی درمان صواب است
گناه خود زمن انکار کردی
منی که بودمت هر لحظه دنبال
زهر چه جستجو بیزار کردی
زهر دردی که دادی بر غریبان
در این انبان ِ من انبار کردی
گنه ناکرده ام امّا تو با من
چنان یک مرتکب رفتار کردی
اگر بینم تو را در روز ِ موعود
نشانت می دهم هر کار کردی
به هالو این دل ِ دلخسته آباد
اگر چه هم دلش بیمار کردی
١۵⁄٣⁄٢۰١٢