عاشقم امّا ندانم یار و دلدار کجاست
در سرای ِ بی نشانی خانۀ یار کجاست
هر سحر نجوا کننان می بوسدم با رنگ ِ نور
چونکه بیدارم کند مخزن ِ انوار کجاست
در بدر دنبال ِ او می گردم امّا سایه ام
می شناسد روی ِ او بر سایه گفتار کجاست
من که می بینم ولی با چشم ِ نا بینای ِ من
درک آن نا دیدنی حّلال اسرار کجاست
شاهدم هر بلبلی خواند بگل از نام ِ او
در لسان ِ بلبلان الفاظ ِ منقار کجاست
من که مبهوت در این دایره دنبال ِ جواب
حل ِ این مسئله و مرکز ِ پرگار کجاست
چون بپرسیدم نشانش زاهدی گفت ای رفیق
او نشانش بی نشانیست فهم ِ هُشیار کجاست
بر تو هالو عطر سُنبل ذرّه ای از خان اوست
چون رسی بر درگهش بازار ِعطار کجاست
٢۰١١⁄۳⁄٢۵