شهپر بالم شکستی پَر پروازم کجاست پَر زَده در خان غربت یار و دمسازم کجاست
محو ظلمت درسیاهی گریه های بوفِ کور تا سحرگاهم رسد آن مرغ شهبازم کجاست
ساکنان کوی مستی چون که آیند از فراق غم نشین کوی من همره و هم رازم کجاست
خسته از ناباوری ها کوله بارم پُر سکوت های و هویم در خموشی شوق آوازم کجاست
آرزوی باغ گل را بلبلان دانند و بس تا بخوانند بلبلان آن نغمه پَردازم کجاست
در سرای کوی غربت آشنایم ناشناس محو این بیگانه ها تهران و شیرازم کجاست
درد هالو درد حال است صحبتش درس زمان در سرای بینوائی شوق آغازم کجاست
سپتامبر دو هزار و هفت