گمشده در کوره راهِ زندگی در میان ِ ظلمَت و افسردگی
مات و مبهوت از شرنگِ روزگار سایه ام خاموش و ترسان در کنار
ناله ام از دردِ تنهائی بلند سایه ام از یادِ یارم مستمند
سایه ام تار و نهایت در غبار از بَرِ ظلمت نشد میوه ببار
کم کمَک آمد سحر هورِ زمان صبح جان شد در مسیرِ آسمان
سایه ها در سربلندی سرفراز در میان خاک و گِل چون سرو ناز
سایۀ من شد غباری بر زمین گه به دنبال ِ من و گه در کمین
رنگِ تاریکی بشد الوان ِ نور گل به گل در گفتگو بلبل به شور
سایه ام رقصنده بر روی ِ گلان بوسه ها زد بر لبِ پروانه گان
روزگارش سرخوش از شور وسرور از بر و بالای ِ خود محو غرور
رنگِ گل در پیکرش تیره و تار او بدنبال ِ من و من در فرار
در سرای تیره گی گل در عذاب خوابِ غفلت درد و بیمارم زخواب
*****************
سایه ام داند وجود از آشناست آشنایش نور و انوار ِ صفاست
چون گذشت لختی به هور ِ آسمان سایه کوته شد بکرد داد و فغان
درد او از نور و درمانش زنور مَرهَم ِ سایه شوَد کردار ِ هور
چون که شد دنیا سخی از روی ِ نور سایه کوته می شوَد بینا چو کور
ما که در غفلت به گِردِ سایه ایم سایه را از آرزو آکنده ایم
سایه کوته شد که بیند روی ِ نور حل شوَد در لابلای موی ِ نور
بوسه گردد بر لبان ِ آتشین شهدِ عشقش را چشَد آن نازنین
سایه دردش دردِ خورشید است و بس خسته ازهرشک و تردید است و بس
خسته گی در ظلمت و دربدریست آرزو در آرزو خیره سریست
ظهر داغ آمد بلای ِ جان او جان ِ او آغشته در الوان ِ او
چون بِشد سایه نحیف از ظهر داغ خندۀ بلبل برفت از باغ و راغ
تا که شد غمگین از آن گوی ِ سپهر یادش آمد آن همه آئین ِ مهر
یادش آمد بازی ِ گل با نسیم شاپرک با شاپرک چون زرّ و سیم
آن خنک باد و نسیم ِ سحری زنجره در خلوتِ بی خبری
قاصدک راحل به راهِ زندگی شاپرک در مقصدش سوزنده گی
تا امیّدت شهپر بالش شکست گنبد مینا شوَد ژرفای ِ پَست
*****************
سایه در دنبال ِنور و رنگِ مهر عاشق ِ خورشید و انوارِ سپهر
چون ندید از هورِ جانش التفات شوق ِ دیدارش ازاو شد کیش ومات
گریه کرد سایه که خورشیدم کجاست من که می سوزم از او آخر چراست
گفتمش آن قصه های گرم هور رنگِ زیبای ِ سحر الوان ِ نور
گفتمش از آتش و سوزنده گی گه به دام ِ عاشقی درمانده گی
گفتمش الوان ِ تو رنگِ من است هورِ تو در پس دیوارِ تن است
عاشقی امّا ندانی دلبرت هَمدَم و یارِ منی تا آخرت
عشق ِ تو آتش همه بر بام ِ من شعله اش سوزندۀ فرجام ِ من
گفت به من سایه که سایه تیره گیست مقصد و مقصود عاشق بنده گیست
من ندیدم دلبرم هورِ زمان حسرتِ دنیا به من آلام ِ جان
چون تو بینی آن رخ ِ زیبای او خوش رسان احوال ِ ما بر کوی ِ او
تو بگو سایه ز سایه در عذاب سایه می بیند رُخت را شب بخواب
تو بگو درد من از سردی ِ دل می کِشم بارِ تنم بر خاک و گِل
چه کُنم سایۀ سردم به زمین رنگِ ظلمت به تن و تیره جبین
گفتمش ای سایۀ تنهائی ام غافل از خستگی و بیماری ام
من اسیرم در سرابی از خوشی دردِ پیری در نهایت ناخوشی
شاهدم بودی در این دشت و دیار گه کنارِ خار و گه گل در کنار
یارِ تو بودم من از روز ِ ازل گه بدنبال ِ تو می خواندم غزل
هستی ات از رنگ و رخسار ِمن است بلبل ِ باغت گرفتارِ من است
تو چه می دانی از آن گرمای هور عاقبت در من شوی بر کام ِ گور
سایه نالید از سرابِ زندگی درد ِ سوزش تا ابد پایندگی
نا امیدی درد و درمانش وفا چون وفا در پیش ِ تو تا کی جفا
عصرِ جان آمد خنک شد باغ و راغ باغ گل پُر شد از آن آوای ِ زاغ
سایه گریان از فراق روی ِ نور شد براه و من بدنبالش چو کور
سایه ام از نا امیدی در فرار هر چه خواندم نام ِ او او بی قرار
**************
عاشقی درد است و درمانش امید نا بسامان آن که باشد نا امید
**************
سایه در پیش و من از دنبال ِ او در بدر حیران پی ِ آمال ِ او
چون غریبی در غروبِ زندگی غربت از نور و غنی از تیره گی
چون غروب آمد بِشد سایه طویل شوق ِ دیدارش بِشد بانگِ رحیل
ترس و وحشت در دیارش ماندگار سردی شب کوله بار انتظار
رنگ ِ تاریکی سزاوارِ که شد عاشقی کز یار ِ خود بیگانه شد
سایه در ظلمت نگردد تیره روز عاشق آن کس یادِ یارش پُرفروز
چون شب آمد سایه شد رنگش سیاه در افق ظلمت شکست با نور ِ ماه
او بدید رنگ و نگارِ روی ِ ماه آیتِ نور و جمال ِ موی ماه
تا که شد خورشید ِ او داغ و حزین رنگِ مهتابش بشد آیاتِ دین
**************
من که با سایه شدم همدم وَ یار بر کَنَم ریشه از این نکبت دیار
عاشقی درد است و درمانش وفا نور ِ امیّدت شوَد راز ِ بقا
تا که در باغت ندیدی گل بدام راهِ گلخانه طلب گلهای رام
چونکه مهتابت کند روشن زمین چشم ِ دل گوید بر او صد آفرین
نور ِ دل تا روشن است در تیره روز سردی ِ دل می شود دریای ِ سوز
قصۀ سایه سراسر عاشقیست در نهادِ عاشقان پایندگیست
تا تو چون خلوت شدی با سایه ات نور ِ خورشید و قمر سرمایه ات
***************
تا که هالو در بدر دنبال ِ هور رنگِ مهتابش شوَد دنیای ِ نور
دسامبر دو هزار و دو