۲
نشان زمقصد ما هر چه هست اخباریست
طریق فاصله از کوره راه اجبا ر یست
ز پیر قافله کمتر رود روا ل نجات
که خود سفینه به گرداب بحر ناچار یست
به سایبان گل سرخ می برند مدام
هر آنکه در طلب راه ، راه گلزار یست
کجاوه ها به ردیفند و و کاروان به رحیل
شکوه قافله در زنگهای همیار یست
حقیقت چمن و گل ،بشارت هستی ست
که کوی غائی ما در سراب اسرار یست
ز جویبار محّبت بجو ترانۀ سبز
که مشت بر رخ خارا زوال هشیا ریست
قدم به محفل ساقی به صد اجازت باد
سزای کبر و ریا شعله های بیزاریست
به خاک گر برود چهره ای زمستی عشق
شقایقی ست که با داغ در قدح دار یست
به زیر چتر گل افسانه شد حکایت خواب
که در شکفتن گل لحظه های بیدار یست
زلال ِ چشمۀ دل را ، کدر مکن هالو
جلای سیرت ما رهگشای دشوار یست