ستاره یار مهتاب است و بر یلدا خوش است
او که نورش جاودان در گنبد مینا خوش است
روی ِ او خندان و چشمانش بسان ِ هور صبح
خنده اش بر تشنگان ِ آب ِ هفت دریا خوش است
یار مهتاب است ولی بر او همه انوار می
او بداند مستی اش ازآن لب ِ صَهبا خوش است
خنده اش گرم و تنش داغ و لبانش آتش است
گر زمهیارش بپرسی گوید آن گرما خوش است
تحفۀ هالو چه باشد آذرخشی بی بها
با همه بی ارزشی در منزل ِ دانا خوش است
تقدیم به ستاره و مهیار عزیزم
پشنگ “هالو”
١۵⁄١۰⁄ ٢۰١١