رفتی بباغ ِ پائیز در حسرت ِ بهاران برگرد بکوی ِ مستی از وادی خماران
رفتی که تا سرانجام یابی تو راه ِفرجام برگرد تا بگویم منزل صراط ِ یاران
رفتی چو یک کبوتر تا بارگاه ِ خورشید برگرد تا بیابی عنقای ِ کوهساران
رفتی که با زّر و سیم قصر طلا بسازی برگرد تا ببینی بیغوله در کناران
رفتی بخواب ِ ظلمت در کوچۀ ندانی برگرد تا بخوانی گل واژه های خاران
رفتی تو برگ ریزان در ماتم گلستان برگرد تا ببینی آئین ِ سوگواران
رفتی تو در بیابان در جستجوی سامان برگرد در بهاران مستانه زیر ِ باران
رفتی تو خسته از راه در فکرَت غنودن برگرد سوی ِ هالو در سایۀ چناران
١٢⁄۰۵⁄٢۰۰٩